از شیر گرفتن نینی قلمبه
روزهای پاییزی با لذتی وصف ناپذیراز پی هم میگذرند و تو دردانه زندگیم......
بزرگتر شده ای....منطقی تر شده ای....و سعی میکنی بیشتر مسائل را برای خود تحلیل کنی
و من این رشد و شکوفایی تو را نظاره گر هستم و به خود میبالم که مادرم...
عزیز دل مادر وابستگیت به جرعه جرعه وجودم همیشه مرا میترساند که چگونه تو را از
ارامش روز و شبت جدا
کنم و ترسی پنهان همیشه در وجودم بود که این اتفاق را چگونه پشت سر خواهی گذاشت
یکی دو روز بعد از برگشتنمون از کربلا مجبور شدم از شیر بگیرمت
مامان جون دو روز بردت مهمونی و پیشم نبودی و بعدش تصمیم گرفتم دیگه بهت شیر
ندم.جالب اینجاس که
خیلی منطقی با این قضیه کنار امدی و خدا رو شکر اصلا اذیتم نکردی.فکر نمیکردم انقدر
راحت و بی دردسر بتونم از شیر بگیرمت دختر گلم
اخه شما خیلی وابسته به شیرت بودی.مخصوصا اینکه قبل از خواب باید شیر میخوردی و با
شیر من چشماتو میبستی گلم
همیشه تو نینی سایت میدیدم دوستامو که نینی های نازشونو از شیر میگرفتن و خودشون
خیلی بی قراری میکردم ته دلم بهشون میخندیدم و از اینکه انقدر بی تابی میکنن تعجب
میکردم.ولی تازه متوجه شدم که همین اندازه که تو به من وابسته ای.منم به تو وابسته ام
عزیز دلم
امروز درست یک ماهه عادت با شیر خوابیدن روز و شبهات رو ترک کردی
یک ماهه که وقتی خوابت میاد میگی خوابم برده.میای تو بغلم خودتو میچسبونی بهم و
میخوابی نفس مامان باید اعتراف کنم که خیلی دلتنگ اون لحظه ها هستم که تو بغلم اروم
میگرفتی و من شیر خوردنتو با لذت تماشا میکردم
بیشتر از تو من بی قراری کردم و عذاب کشیدم.خداییش خیلی سخته دل کندن ازت.فکرشو
میکردم که دیگه نمیتونم بهت شیر بدم خیلی عذابم میداد
این عکسهای بعد از شیر گرفتنت
دیگه تنهایی میری تختت میخوابی
این گل خوشگلم بابایی برات گرفته بود با کلی خوراکی و سی دی و .........