کوثر جونیکوثر جونی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

نینی قلمبه

فکرشو نمیکردم انقدر سخت باشه

  وای اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر سخت باشه         اون اوایل خیلی خوب بودی.ولی کم کم شروع کردی به اذیت کردن. شبانه روز  گریه میکردی . اخه کولیک داشتی و کم کم متوجه شدیم که درماتیت هم داری.یعنی به لبنیاتی که من  میخوردم حساسیت داشتی.حدود ٢ ماه از تولدت گذشت تا فهمیدیم.اوایل لپات هی میریخت بیرون و بعد گوشهات و سرت هی پوسته میشد.بعدشم انگاری حسابی خارش داشتی.جوری خودتو چنگ میگرفتی که گوشهات خونی میشد.   یه شب تا صبح از این بیمارستان به اون بیمارستان رفتیم تا اخر سر فهمیدیم نباید مامانی لبنیات بخوره.   بعدش دوباره پرهیز کردنای ما...
18 ارديبهشت 1392

روزهای اول تولد

 دردونه زیبای من ممنونم  به خاطر بودنت در کنار من و به خاطر حس مادرانه ای که توبه من بخشیدی  به خاطر روح لطیف و پاکت چرا که از وجود تو من به تمام زیباییها و حس های قشنگ  مادرانه رسیدم  از وجود توست که معنای واقعی اشک - لبخند و انتظار را فهمیدم  تو با لبخندت بهترین لحظات ناب را به من هدیه می کنی.....  و با گریه ات مرا طلب می کنی و من تمام وجودم را نثار تو می کنم  لحظه ای که در وجودم به تکاپو افتادی من نیمه گمشده ام را در وجود خودم پیدا  کردم ... لحظه هایی که معنی آن را فقط من و تو می دانیم  لحظه ای که تو را برای اولین بار در آغوشم دادن و من در لح...
18 ارديبهشت 1392
1